نقدی بر مطلب بردستانی به اصطلاح محقق
پاسخ علی اکبر حدادی به مطلب بردستانی:
آن مرد آمد .... آن مرد، با اخلاق آمد
ميرمحمدي، مرد اخلاق است و براي گذراندن امور، رداي استانداري را بر تن نكرده است
محقق كه سهل است، كودكان دبستاني هم مي دانند، نبايد مباحث و مشاجرات خانه را بيرون برد! استان يزد، استاني است كه در كنار سخت كوشي و قناعت پيشگي، مي توان اخلاق محوري را بر قامت مردمانش پوشاند و چه سنگين است، ديدنِ يادداشتي توهين آميز نسبت به مدير ارشد است، آن هم به قلم يك هم استاني و در يك روزنامه سراسري يزدي تبار!! اگر قصد اصلاح است چرا سخن را به خارج از خانه ببريم و همسايگان را از مشاجره خانگي با خبر كنيم و اگر قصد نقد است، چرا از واژه هاي توهين آميز كه اين قلم، نه تنها شرم تكرار، بلكه از نقل قول مستقيم نيز حيا دارد، استفاده كنيم. پس اگر اصلاح نيست، كه نيست! و نقد هم نيست، كه نيست! شايد توجه طلبيدن است! مثل كودكان بازيگوشي كه برشانه ي بزرگي بالا مي روند تا اظهار بزرگي كنند!
ميرمحمدي، مرد اخلاق است و براي گذراندن امور، رداي استانداري را بر تن نكرده است بلكه چشم اندازي براي استان ترسيم كرده كه حاضر است مورد هجمه ناآگاهان قرار گيرد ولي از مسيري كه براي فرهنگ سازي ترسيم نموده است خارج نشود. به گواهي بسياري از نزديكانش مي توان براي او چنين گفت:
قاطع است اما «خودراي» نيست!
آرام سخن مي گويد اما «ضعيف» نيست!
مخاطبان خود را احترام مي گذارد اما در كار، «رودربايستي» ندارد!
در ميان مردم حاضر مي شود اما اهل «حركات نمايشي» نيست!
به ارتباط با مردم معتقد است اما كارِ به نتيجه نرسيده را «گزارش» نمي دهد!
دهه هفتم زندگي خود را مي گذراند اما «كم توان» نيست!
مديران را تكريم مي كند، اما به وقتش، «نه» را محكم مي گويد!
خلاصه آنكه ميرمحمدي، اصلاح طلبي است كه با مشي اعتدالي خويش، از اصول پايين نمي آيد!
اگر منصف باشيم به جاي تهمت و تخريب، به نقد او مي پردازيم و سخن خود را در خانه به اهلِ خانه مي گوييم، نه آنكه به پشت بامِ همسايه برويم و بر سر اهل خانه ي خود فرياد بزنيم! ( علی اکبر حدادی)
تبصره اول: جناب علی اکبر حدادی که از جوانان سابق اصلاح طلب یزد می باشند، کارمند روابط عمومی استانداری یزد هستند!!!؟ و مگر استانداری یزد روابط عمومی ندارد، که ایشان بعد از معاون عمرانی استانداری، جور روابط عمومی استانداری را می کشند!؟
تبصره دوم: پاسخ رضا بردستانی
از میانه ی تابستان تا میانه ی پاییز!
و...
اخلاق مدارانی که«آلزایمر»گرفته اند
برخلاف همه ی کسانی که به گمانی سخت ناصواب! در ذهنیاتِ خود، انتخابِ استاندار، معاونینِ استاندار، مدیرانِ میانی استانداری و حتی مدیرِ روابطِ عمومی استانداری را مسئله ی اصلی می دانند! با بازگشتی 13ماهه به گذشته، خلافِ این گمان و بسیاری از دیگرِ مسائل آشکار خواهد شد؛ گذشته ای که این روزها و در میانِ«آلزایمرِ»شدیدِ«اخلاق مدارانِ پرادعا»بازارِ«خاکستر نویسی»و«خاکستری اندیشی»؛ این القاب و عناوین است که دستمایه ی پاسخگویی می شود باقی دیگر سکوت های معنا داری است که در بازارِ«آینده»کالایی بس ارزنده و ذیقیمت خواهد بود. همه ی حمایت ها از دریچه ی تعقل و دانایی تفسیر شدنی نیست شاید مصلحت باشد یا بیم از ندیده شدن یا پای کینه ای کور و قدیمی در میانه هویدا باشد و شاید اشتباهی محاسباتی! همه ی این ها محتمل است.
شاید باورش سخت باشد اما به راستی دسته ای از آنانی که این روزها از استاندارِ یزد قهرمانِ عرصه ی مدیریت ساخته اند و یکی از سرآمدانِ تدبیر و اخلاق مداری و فردی که ناجوانمردانه مورد هجمه ی منتقدینی فاقد صلاحیت قرار گرفته است نام او را تا نخستین روزهای پاییز 1392 حتی یک بار هم نشنیده بودند، همان هایی که برای دفاع از او قلم برداشته اند و نصیحت به نقد عملکرد می کنند اما در عمل تخریب شخصیت می کنند نه نقد نگاشته شده ها، توصیه به حفظ آرامش می کنند و خود برآشفته اند، نوشتن در روزنامه ای سراسری را تقبیح می کنند اما ده ها یادداشت سایت های محلی را نادیده می انگارند، پیگیری غیرِ رسانه ای را تجویز می کنند و از پاسخی کوتاه به یک پیامک چند کلمه ای اِبا دارند، بداخلاقی را محکوم اما عدمِ پاسخگویی را وقت نداشتن معنا می کنند، در نوشتن آرام اما در کلام تیز و تلخ اند در شعار اهلِ مدارا و در عمل قائل به هر اقدامی اند. اینان همان هایی اند که منتقد را نیرویی بی هزینه اما کلامش را ناگوار و یادداشت هایش را ساختار شکن می نامند
برخلافِ تصوراتِ همه ی کسانی که از«میانه»ی ماجرا ناگهان به«سطح» آمده اند و نیز تنها برای تذکّر به کسانی که سالیانِ درازی است عزتمندانه سکوت پیشه کرده«ته نشین»شده ردای سیاست را به کناری افکنده افکار و آمال اقتصادی را دنبال کرده ولی هنوز در خاطراتِ روزهای خوشِ سیاست پیشگی در سَیَران و طَیَران اند باید اذعان داشت داستانِ«یقه گیری»ها، «پیراهن چاک دادن»ها، «سینه سپر کردن»ها و«سنگ پرانی»ها اساساً به یادداشت«دوم آذر» و پاسخِ«سوم آذر»کوچک ترین ارتباطی ندارد بلکه همه ی ماجرا به«آلزایمر»ی وابسته است که«اخلاق مداران»در سایه ی حافظه ی کوتاه مدتِ خود حتی حوادث رخ داده از«میانه ی تابستان» تا«میانه ی پاییز»ِ1392 را نیز به دست فراموشیِ«مصلحت اندیشانه»ی خود سپرده اند پس به جای پاسخ به آن عزیزی که«محقق»بودن را با ایدئولوژیِ انحصار طلبانه ی خود معنا کرد یا آن دوستی که با این علاماتِ پُرمعنا«!!!»به سخره اش گرفت؛ یا همانی که در روزگارانی در مقام جوابگویی به آن مهربانی که ناداشته هایش را به داشته هایش گره زد یا آن دوستی که«سر تا قدمِ» استانداری و«استاندار» را«چون پری از عیب بری»دانست؛ در مواجهه با همه ی برخورد هایی که معنایش مهربانی ها است و مصداق«ما رأیت الاّ جمیلاً»! صلاح را در مروری دوباره می دانیم؛ دوباره یعنی سیزده ماه قبل و از روزهایی که هنوز«دولت تدبیر و امید»وزرایش را نشناخته بود تا روزی که یزد استاندارش را شناخت.
چراغ نخست را«سیاسی مردی اقتصاد پیشه!» با حرمت شکنی و نادیده انگاریِ«اخلاق و تدیّن»با ترک سفره ی افطاری روشن کرد، سفره ای که«نان و نمک»برای گشودنِ روزه در آن تهیه دیده شده بود، آن روز گذشت اما همگان فهمیدند ماجرا«چیزِ دیگری»است. آن چراغ نخست باعث شد تا چهره ای«فرهنگی»! «پا به سن نهاده»، «روزنامه نگار» وصد البته«موجّه» چراغی دیگر را چند ماه بعد«پُرنور»تر و«نمایان» تر و این بار با نوشته ای به اصطلاح«اعتراض»گونه روشن نماید؛ اخلاق مدارانی که«محقق»بودن را برنتافته اند یا«دعوای خانوادگی»را به بیرون بردن«صلاح»ندانستند یا بازی با الفاظ را به جای پاسخگویی بر گزیده اند یادداشتِ«توهین آمیز» و«مشمئز کننده»ی«قدر نمک»به یادشان مانده است؟ به راستی آن روز کجا بودند؟ چه می کردند؟ قلم و دوات نداشتند یا بیاض و سواد؟ حوصله و مجال نداشتند یا پروا و صلاح؟اجازه نداشتند یا معجزه نمی دانستند؟ آن روز اخلاق آسیب ندید؟ علاماتِ نوشتاری نظیرِ«!» یا«؟!» و یا«!!!»کشف نشده بود؟دوست دارند آن اخلاق مدارانی که اینک«یقه»می گیرند و پیراهن«می درانند» تنها چند جمله از آن یادداشت را با هم مرور کنیم؟:
«آیا تشخیص فرد مورد صلاحیت برای احراز مقام استانداری استان در بین نامزد هایی که در ستون ها و عنوان های مختلف تاکنون مطرح و رایزنی های اهالی بینش و همکاری ، بر آن صحه و تایید داشته کار دشواری است؟ آیا در بین عنوان شده ها فردی که هم صلابت و اقتدار در تصمیم و هم شناخت و معرفت در رفتار و هم مرید و هوادار در اجرا و هم پذیرش و مقبولیت در اقشار و طیف های موثر و هم هماوردی و همدلی با بالا دستان و تصمیم سازان و هم . . . و هم . . . داشته باشد یافت نمی شد یا اینکه « تسویلی » و دیگرنمائی بر تعریف و اتخاذ تصمیم ما حاکم شده بود! چرا نباید صراحت و شفافیت مطلوب در تمامی مراحل ، قداست خود را داشته باشد و چرا باید در شرایط حساس ما تسلیم «جوی» شویم که ما را از صلاح و صواب منحرف سازد؟ چرا نباید نظرات کارشناسی عوامل شناخته شده در جایگا ه های مقبول جامعه را به کارسازی ها و رفت و آمدهای «دلالان محبت» ترجیح داد؟» آلزایمر ادامه دارد یا عبارت«دلالان محبت»چیزک هایی را به یادشان می آورد؟ وقتی نویسنده می نویسد:« فردی که هم صلابت و اقتدار در تصمیم و هم شناخت و معرفت در رفتار و هم مرید و هوادار در اجرا و هم پذیرش و مقبولیت در اقشار و طیف های موثر و هم هماوردی و همدلی با بالا دستان و تصمیم سازان و هم . . . و هم . . . داشته باشد یافت نمی شد»؟ نخستین معنایش این است که فرد انتخاب شده فردی است که:«صلابت و اقتدار در تصمیم-شناخت و معرفت در رفتار-مرید و هوادار در اجرا-پذیرش و مقبولیت در اقشار و طیف های موثر-هماوردی و همدلی با بالا دستان و تصمیم سازان و هم . . . و هم . . .»ندارد که حقّاً و انصافاً این پیش بینی های برخاسته از سالیان درازِ همآوردی با بزرگان در مواردی درست از آب درآمد.!
همان روزها خیلی ها واکنش نشان دادند؛ آفتاب یزد، وبلاگ نویسان، و نگارنده در یادداشتی کوتاه با عنوان«گمانه زنی های تخریبی در دومین مردودی اصلاح طلبان یزد/ناکامی در انتخاب استاندار پس از عدم توفیق در انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا!» یادداشتی که در آن روزگاران نه آفتاب یزد منتشر کرد، نه سایت یزد فردا و نه هیچ جای دیگر زیرا آن یادداشت در آن روزگار در حمایت از میرمحمدی بود اما در این روزگار همان یادداشت تخریب میرمحمدی معنا می شود و تنها وبلاگ شخصی نگارنده و بازتابی اندک در وبلاگ توفان یزد رد و شنانه ای از آن یادداشت را در خود دارد اما یادمان نمی آید اخلاق مدارانِ امروز که اعتراض به«قدر نمک»منافات داشت با«حق نمک»به جای آوردن!چیزی گفته باشند یا جایی یادداشتی نوشته باشند، آن روز استاندار احتیاج به حمایت نداشت؟ آن روزگار«سر تا قدم»استانداری و استاندار«چون پری از عیب بری نبود؟»
باز می گردیم به میانه های تابستان، روزهایی گرم و نفسگیر که یزد با وجود داشتنِ استاندار! هر روز ردای«استاندارِ آینده»بر قامتی، نامی، عنوانی و گمانه ی می نشست و عده ای در موافقت و برخی در مخالفت قلم می زدند اما اخلاق مداران همچنان ساکت«کنجی نشسته صم بکم»تنها آیند ها و روندها را به نظاره ایستاده یا حتی نشسته بودند. شاهد از غیب رسید؛ استاندار انتخاب کردنِ یزدی ها چند گام پیش از انتخاب وزراء اتفاق افتاده بود:
«وزارت کشور بر اساس نظر شخصیتهای ملی، بزرگان و معتمدان هر استان، گزینههایی را برای تصدی استانداری هر استان در نظر میگیرد و گزینهها را برای کسب نظر استمزاجی، به رئیس جمهور معرفی میکند. عضو کمیته پیشنهادی وزیر کشور درخصوص روند انتخاب استانداران به ایلنا گفت: پروسه انتخاب استانداران پس از تعیین وزیر کشور و استقرار دولت آغاز میشود. سید حمید کلانتری در این خصوص گفت: دکتر روحانی در حال نهایی کردن لیست وزرای تقدیمی به مجلس برای رای اعتماد است و بدیهی است پس از استقرار دولت، روند انتخاب استانداران آغاز میشود.وی افزود: وزارت کشور بر اساس نظر شخصیتهای ملی، بزرگان و معتمدان هر استان، گزینههایی را برای تصدی استانداری هر استان در نظر میگیرد و گزینهها را برای کسب نظر استمزاجی، به رئیس جمهور معرفی میکند.استاندار اسبق یزد گفت: پس از آن و در صورت تایید رئیس جمهور، درخصوص فرد مورد نظر در هیات وزیران رای گیری انجام میشود.»اینها را سید حمید کلانتری 13 امرداد1392 گفته است تاریخی که مراسم تحلیف شاید در حال انجام بود.
گمانه زنی ها شروع شده بود؛ فعلاً گزینه های اهلِ همین حوالی، مالِ همین آبادی و ما سخت نگران از این شیوه ی گمانه زنی؛ هشدار داده بودیم که اگر به تفاهم نرسید و استاندار انتخاب نکنید برایتان استاندار انتخاب کرده خواهند فرستاد اما مگر کسی گوش شنوایی داشت! گزینه هایی که بر سر زبان ها بود کم نبودند اما سه گزینه که استانی بودند و بومی و سرشناس بیشترین حجم گمانه زنی ها را به خود اختصاص داده بودند: کلانتری، سپید و اولیاء گمانه هایی که نوشتیم هیچکدام استاندار نخواهند شد دلیل هم آوردیم:
اولیاء صرف نظر از ادامه ی حضور در مجلس و عدم شرکت در انتخابات سه پیغام را منعکس کرد نخست خستگی و دلزدگی از عالم امور سیاسی و اجرایی، دوم رایزنی و اطمینان از عدم کسب آراء لازم برای حضورِ دوباره در مجلس و گمانه ی ضعیف سوم بررسی اوضاع و داشتنِ نیم نگاهی به ساختمانِ عریض و طویلِ میدانِ امام حسین ع. گزینه ی سوم چندان نزدیک به ذهن نیست پس دست گذاشتن بر روی گزینه ای که خود از عالم سیاست و امور اجرایی فاصله گرفته است چندان منطقی به نظر نمی رسید
مهندس کلانتری با تمامِ اقبال و محبوبیت به دلیل دور بودن از صحنه ی سیاسی و اجرایی تنها روزنه ی امیدواری حامیان ِ ایشان نزدیکی به نیروهای هاشمی و برچسبِ اصلاح طلبی بود که در نهایت این روزنه، روزنه ی امید بخشی نبود.
سپید معمای حل شده ای بود. ایشان از مدت ها قبل عطای سیاست و امور اجرایی را به لقایش بخشیده راه خود را به روشنی انتخاب کرده بود. هنوز هم دلیل اصرار بر نامِ ایشان به عنوانِ یکی از گزینه بر من ِ نگارنده پوشیده و مبهم است! کسی که خود ردای ریاست از تن کنده است را چگونه می خواستند بر مسندِ استانداری یزد بنشانند مگر اینکه خواسته یا ناخواسته هدف استفاده از توانِ پیدا و پنهانِ ایشان در ارتباط با طیف نیروهای نزدیک به هاشمی مد نظر بوده است.
گزینه های خارج از این مثلث کم نبودند؛ بابایی اما به دلایلی واهی از گردونه خارج شد دلایلی که نه گفتنی است نه نگاشتنی زیرا دلایلِ اصلی عدمِ اقبال به این مدیر آزمون پس داده را نه اصلاح طلبان برخواهند تافت نه اعتدالیون! شاید این رازِ عدمِ اقبال، بین«نگارنده و شجاعی»برای همیشه باقی بماند؛ رازی که هرگز گشودنی نیست.
آن قهر سیاسی و این گمانه زنی های تخریبی و بی ثمر هیچ کدام به انتخابِ استاندارِ مطابقِ میلِ آن«حلقه ی معروف»منتهی نشد و آن«حلقه ی معروف»برخلاف همیشه«B /Plan» یا همان راه دوم را که منشأ تمامی اعتراضاتِ نگارنده است را برگزیدند و سیطره ی خود بر استانداری را از پشتِ درِ اتاقِ استاندار تا اتاقک نگهبانی گسترش دادند. همه ی حرف ها از همین سیطره ی نچندان پنهان و نچسب برخاسته است.
آقای میرمحمدی اردکانی!
باور کنید یا نکنید، بپذیرید یا نپذیرید! نگارنده نه مخالف شما است، نه منتقد شما است، نه طرف دار و حامی شما است و نه دل آزرده! از دستتان و از آن جایی که در یکساله ی اخیر«دلواپسی»مُهرِ جبهه ی پایداری شده است باید اذعان کنم«دلواپس»تان هم نیستیم بلکه برای روزهای نیامده ای که خواهی- نخواهی خواهد آمد تنها و تنها «نگران»تان هستیم! نگرانِ پاسخگویی به انجام شده هایی که خواست و اراده ی شما در آن نقشی نداشته باشد. اگر تا این جای نگاشته را مطالعه کرده باشید می بینید در بین گزینه های گمانه زنی شده کوچکترین نامی از«سید محمد میرمحمدی اردکانی»دیده نمی شود.
بازگردیم به باقی ماجرا:
درست از فردای مراسم«تحلیف»گمانه زنی ها حکایت از آن داشت که دو استاندار که در سابقه ی کاریِ خود وزارت و صدارت بر وزارتخانه را می دیدند:«وزیری هامانه» و«رحمتی» شاید ساکن ساختمان میدان امام حسین.ع شوند و این دو یک وجه اشتراک داشتند؛ برکنار شدن از پست وزارت با این تفاوت که وزیری هامانه تلاش هایی برای راه یافتن به مجلس از طریقِ یزد کرده بود اما به سرانجام نرسیده بود. این گمانه زنی ها تمامی نداشت تا جایی که محمد صالح جوکار از وجود یازده گزینه سخن به میان آورد، یازده گزینه ای که نامی از آن ها به میان نیامد اما شاید میرمحمدی اردکانی یکی از آن یازده گزینه بود! کم کم اما وسعتِ نام ها به خارج از مرزهای استان نیز کشیده شده بود. حالا همه چشم به بیرون نشینان داشتند همان هایی که پایتخت نشینی برگزیده اند و همچنان برای شهر و دیاری که تنها از اهلیت و وابستگی به آن ته مانده ی لهجه ای برایشان باقی مانده است تصمیم های بزرگ می گیرند تصمیم هایی بزرگ و تأثیر گذار مثلاً در حد و اندازه های انتخابِ استاندار یا حوزه های انتخابیه یا تقسیماتِ کشوری یا ...
بگذریم
در روزهایی که گمانه زنی ها جای خود را به حمایت های گروهی و صنفی سپرده بود؛ محمد امامی(فعال سیاسی نزدیک به اصلاحات) که دست به قلم نیز هست در دو یادداشتِ مستقل و تحت عناوین:«استاندار چه ویژگی هایی باید داشته باشد» و«چه کسانی نباید استاندار شوند»و نیز در یادداشتی دیگر و خطاب به بابایی معاون وقت استاندار اگرچه نگفت«علی دایی» اما گفت اردبیلی است، فوتبالیست است، مهاجم است، نامش علی است اما علی دایی نیست! او تلویحاً گرایش ذهنی خود نسبت به سید حمید کلانتری را آشکار ساخت. این شاید آشکار ترین حمایتِ فردی از گزینه ای مشخص باشد. از بینِ گزینه های سه گانه بیشترین حمایت ها از سید حمید کلانتری به عمل آمد و در عمل گمانه زنی ها در حالتی شبیه1+3 یعنی اولیاء، سپید و کلانتری از یک سو و بابایی از سویی دیگر دنبال شد اما در این میان بابایی و کلانتری دو گزینه ای بودند که گروه ها، تشکل ها، اصناف و جامعه ای خاص رسماً حمایت خود را از آنان منتشر ساختند:
نقل قولی از خاتمی مبنی بر حمایت از سپید و شخصیت فرهنگی وی با این محتوا«سید محمد خاتمی:جناب اقای سفید و دوستانشان که در مسائل فرهنگی و اجتماعی خوب خدمت میکنند دائما تحت فشار بودند» تنها حمایت منتشر شده از سپید بود و اما اعلام حمایت رسمی اعضای شورای شهر از سید حمید کلانتری(که بعدها اعلام موضع رسمی تبدیل به اعلام موضع شخصی شد)، حمایت جمع کثیری از ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده شهدای از استانداری بابایی؛ حمايت تعدادی از اعضای شوراهای اسلامی شهر و بخش های تابعه بهاباد از استانداری مهندس كلانتري، حمایت جمعی از آزادگان و هیئت مدیره شرکت احراراستان یزد از استانداری محمد رضا بابایی، ارسال نامه جمعی از احزاب و گروه های معتدل و اصلاح طلب یزد به رییس جمهورحمایت از تشکری ،آسایش و کریمی برای استانداری یزد، حمایت قاطع دکتر فروزان نیا از استانداری مهندس کلانتری، حمایت جمعی ازاصحاب فرهنگ و هنر استان از مهندس سید حمید کلانتری، اعلام حمایت اصحاب رسانه استان یزد از استانداری مهندس کلانتری
برای نگارنده معمای پیچیده و چندلایه ی عدم اقبالِ محافل به سپید، عدم استاندار شدنِ کلانتری و عدم حمایت از بابایی کاملاً حل شده است زیرا استاندار شدنِ سپید در یزد برای ابد محال است(این را سپید از همه بهتر می داند به چه دلیل!)، استاندار شدنِ کلانتری به دلیل عدمِ تمایل شخصِ ایشان صورت نپذیرفت به همان دلیلی که میرمحمدی اردکانی پذیرفت استاندار یزد شود و عدم حمایت از بابایی را در حلقه ی اول و دوم فعلی اطراف استاندارِ یزد باید جستجو کرد زیرا بودنِ بابایی در مقامِ استانداری به معنای نبودنِ جمعی از مدیران و معاونینِ فعلی در ساختمانِ میدانِ امام حسین.ع بود
آنان که این روزها معلم اخلاق مداری، حفظ آرامش و رعایت انصاف در نقد شده اند خود روزگارانی نچندان دور در سودای استاندار شدنِ دیگر چه آیند و روندهایی که به انجام نرسانیدند اما این روزها چاره ی بودن را در همین حمایت های فاقد پشتوانه ی عقیدتی می دانند.
آنانی که نگارنده را نواخته اند به این که چرا دعوای خانگی بر بام همسایه فریاد زده ام شاید همان هایی هستند که طی یکسال یا سیزده ماه گذشته از مطالعه ی رسانه ها غافل بوده اند و به تازگی به جرگه ی مطلعین اخبار و خوانندگان جراید پیوسته اند اما نگارنده سلسله مراتب را رعایت کرده ام که اینک رسیده ام به وزارت کشور! که اگر پاسخی نگیرم نفر بعدی مورد خطاب من شخی دکتر روحانی خواهد بود زیرا روا نمی دانم دیگری تصمیم بگیرد، دیگری اجرا کند اما دیگری از دیگران بعدها در مقام پاسخگویی برآید!!!
تنها برای اطلاع آن دوستانی که نقد اخیر را بر نتافته اند یادآوری می نمایم که:
نخست از سپردنِ امور کتابخانه ی مرکزی به شهرداری نوشتم و خواستار توضیحی، پاسخی، دلیلی مدرکی یا مصوبه ای که اساساً چنین واگذاری محلی از اعراب و محملی قانونی دارد شدم اما هیچکس پاسخ نداد حتی روابط عمومی استانداری!
از عدم انتخاب مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشتیم و مدیریت غیر قانونی سرپرست در آن اداره و فقط خواستار توضیح و پاسخی قانع کننده شدیم اما هیچکس پاسخ نداد حتی روابط عمومی استانداری!
نقدی بر عملکردِ تأمل برانگیز شش ماهه یا 180 روزه ی مدیر روابط عمومی استانداری نوشتیم هیچ کس از درون استانداری پاسخی نداد حتی روابط عمومی استانداری! بگذریم که محمد امامی با انواع برچسب ها و پسوندها و پیشوندها کلی خجالت زده مان کرد!
از بی سر سامانی برخی موضع گیری ها نوشتیم و انفعال روابط عمومی استانداری یزد و اما باز هم هیچ کس پاسخی نداد حتی روابط عمومی استانداری!
از سکوت بی موقع و تکذیبیه ی بی موقع صادر کردن نوشتیم اما باز هم هیچ کسی پاسخ نداد حتی روابط عمومی استانداری!
از بداخلاقی رسانه هایی خاص در تحریف سخنان استاندار نوشتیم اما هیچ صدایی شنیده نشد حتی صدای روابط عمومی استانداری! چند روز بعد یک صفحه مصاحبه خواندیم در فواید آرامش و مفید بودن مظلومیت و کارایی سکوت!
مستقیم با استاندار به صحبت کردن پرداختیم معاون عمرانی استاندار در ازای پاسخ«محکم یقه ی ما را چسبید»که محقق کیست؟ تحقیق چیست؟ چشم ها را باید شست! مسواک باید زد! زیر باران باید رفت چترها را باید بست و این ها شد نتیجه ی نقد غیر منصفانه ی ما و بعد سایت های پشتیبان هی جوابیه بدون نگارش اصلی منتشر کردند و برخی آن قدر زیبا و اخلاق مدار نوشتند که مجبور شدیم بازگردیم و یکبار دیگر نوشته های خودمان را بخوانیم که چه کرده ایم در این شهر که در مظان اتهام مظلوم کشی قرار گرفته ایم.
آن عزیزی که عیبمان کرده است که چرا دعوای خانوادگی به بیرون برده ایم حتما تصدیق می کند که چون سر و کارت با اداره ای افتد و مدیر بخش مربوطه به درستی انجام وظیفه نکند شکایت او به مقام بالاتر و از آن جا به مقامی بالاتر و همین گونه تا رسیدن به اصلِ خطا
همه ی این ها را نوشتیم که بگوییم آن مدیری که به طعنه پاسخمان داد که پاسختان نداده اند شاید وقت نداشته اند!!! پس منتقد دست به کاری می زند تا آنانی که وقت و زمان کافی دارند پاسخ دهند و این همه جار و جنجال و هیاهو بی آن که همه ی این ها را بدانند و بگویند بی انصافی است.
این یادداشت به لطفِ یاران صدیق استاندار، فضای باز رسانه ای ایجاد شده، نقد پذیری مدیران و دست اندرکاران در دولت تدبیر و امید، احساس امنیتِ روزنامه نگاران و منتقدین، حمایت از منتقدینی که بی هیچ مزدی اشکالات را بازگو می کنند سفارش های پی در پی، شاخ و شانه کشیدن های تمام ناشدنی و هزار دلیل ناگفته نه در آفتاب یزد، نه در یزد فردا، نه در یزد رسا، نه در یزدی نیوز، نه در یزدان نیوز، نه در بشارت نو، نه در پیمان یزد، نه در وبلاگ توفان و نه در هیچ سایت و رسانه ی مجازی و مکتوبی منتشر نخواهد شد فقط می ماند وبلاگ شخصی آن هم نه برای خوانده شدن بلکه برای روزگارانی که این فضای سرشار از امید و آرامش، مهربانی و احترام، تدبیر و اعتدال به پایان رسید و جایش را به شعاری تازه از راه رسیده داد! این یادداشت در هیچ کجا منتشر نخواهد شد الا در گوشه ی وبلاگی شخصی که تنها ملکِ بی مدعیِ نگارنده است
و کلام آخر!!!
آقای میرمحمدی اردکانی!
مطمئن باشید!
شک نکنید!
تردید نداشته باشید!
هیچ ذهنیتی دیگر به خود راه ندهید که :
اگر گمانه زنی ها مدبرانه بود، بر اساس مصلحت استان و مصالح مردم یزد بود، اگر خود محوری و خودخواهی حاکم نبود، اگر برخی در گذشته مانده ها همچنان خود را امیر عرصه ی سیاست یزد نمی پنداشتند اگر از نیروهای موجود در استان یا همان به قول شما«خیرالموجودین»حمایت شده بود اگر همدلی و همراهی بود اگر آنانی که حالا بیانیه می دهند و درس اخلاق آن روزگاران سکوت اختیار نکرده بودند و حسرتی بزرگتر، فراموش ناشدی تر، جبران ناپذیرتر حتی اگر شیخ محمد علی صدوقی بدرود حیات نگفته بود در آن تیرماه داغ! قطعاً شما به زحمت نیافتاده بودید و همچنان روزگار شیرین بازنشستگی و آسایش را سپری می کردید اما بی درایتی کردیم، خودخواهی پیشه ساختیم، نیروهای ورزیده ی خودمان را نادیده انگاشتیم زحمتِ استان و استانداری مان افتاد بر دوش شما...
حلال کنید!
شنبه هشتم آذر - رضا بردستانی
تبصره سوم: و حال با این تخصص جوابیه نویسی! رضا بردستانی مدیرکل روابط عمومی استانداری یزد می شود!؟
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 08,فوریه,2025